سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

ما با آن ها نیستیم

بغض کردن کار عجیبی است چون گاهی بغض فقط توی گلو نمی ماند. گاهی حاصلش تنها چند قطره اشک نیست که سبکمان کند. گاهی بغض ها از توی گلوها سرازیر می شوند به مشت ها. گاهی نه به اشک، که به فریاد تبدیل می شوند و گاهی اراده ای را به وجود می آورند که تصمیم بگیرد نسل هر چه بغض را نابود کند.   من هیچ وقت به بچه هایم سرلاک ندادم چون می دانستم کودکانی هستند که در محاصره های ناجوانمردانه چیزی برای خوردن ندارند. من پای بچه ها جوراب گپ نمی کنم. می دانم جایی بی رحمانه پاهای کودکانی از مچ قلم می شود.  من برای پسرها دنت نمی خرم. می دانم بمب های چند صد کیلویی همه خاطرات شیرین را نابود می کنند. من به جای کیت کت برای بچه ها شیرین عسل می خرم....
29 تير 1393

یا رب یا رب

من هم قبلا خیال می کردم هفت سال دوم قرار است راحت تر بگذرد. در هفت سال اول بچه ها سید هستند و طبیعتا اطاعت کردن ما از آن ها کار سختی است. اما در هفت سال دوم قرار است عبد باشند. یعنی ما بگوییم و کودک اطاعت کند. ظاهرا دستور دادن راحت تر از دستور گرفتن است.     اما کار به همین سادگی نیست. خیلی وقت هاپیدا کردن مرز هوای نفس من و مقام یک مادر پیچیده است. پیچیده تر از آن عمل کردن به این یافته هاست.  این که وقتی دستور می دهیم، از فرزندمان بخواهیم به خاطر خوب بودن و درست بودن آن چشم بگوید، نه به خاطر این که ما گفته ایم. که ما خوشمان بیاید.  این که وقتی توبیخش می کنیم، به خاطر بی ادبی نسبت به شخص خودمان نباشد؛ به خاطر ح...
10 تير 1393
1